معنی بی شرمانه
لغت نامه دهخدا
بی شرمانه. [ش َ ن َ / ن ِ] (ق مرکب) با بی شرمی.
وقیحانه
وقیحانه. [وَ ن َ / ن ِ] (ص نسبی، ق مرکب) بی شرمانه. با پررویی: این زنهای بی فکر و ملاحظه که قبل از گذشتن یک هفته چنان وقیحانه به هم پریده بودند... (شوهر آهوخانم ص 330 از فرهنگ فارسی معین).
کرم کشی
کرم کشی. [ک ِ ک ُ] (حامص مرکب) کشتن کرم. || دست بازی. ملاعبه.ملاعبه با کمی بی شرمی و بی حفاظی. (یادداشت مؤلف).
- کرم کشی کردن، ملاعبه کردن شهوانی در میان جمع. ملاعبه با یکدیگر چنانکه نامزد با نامزد خویش. ملاعبه و مداعبه کردن مردی و زنی در محضر دیگران بر خلاف ادب. در حضور کسان و بی شرمانه معاشقه و ملامسه کردن زن و مرد. لاسیدن با یکدیگر. (یادداشت مؤلف). رجوع به کرم کشتن و ملاعبه شود.
چنار و منار
چنار و منار. [چ َ / چ ِ رُ م َ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) کلمه ای است که در دشنام غلیظ و ستم شدید استعمال کنند، یعنی چنار و منار در بتر جای فلان و فلان. و نیز میگویند که چنار دادم و منار دادم. (آنندراج):
صبا بگو به محمدرضا که دیگر بار
نمد گرفتم و روغن زدم چنار و منار.
شفایی (ازآنندراج).
حکه ٔ او چو بشکند ناهار
پیش دندان کند چنارومنار.
شفایی (از آنندراج).
|| بمعنی آواره و سرگردان نیز در شعر آورده اند:
گهی به کابل و گاهی به هند بی تقصیر
سپهر سفله چنارومنار کرد مرا.
میرزا عبدالغنی قبول (از آنندراج).
- چنار و منار حواله کردن، کنایه از دشنام سخت وقیحانه به کسی دادن.
- چنار و منار گفتن، دشنامهای سخت بی شرمانه دادن.
فارسی به انگلیسی
Baldfaced, Brazenly, Insolent, Rude, Shabby
حل جدول
وقیحانه
واژه پیشنهادی
انگلیسی به فارسی
بی شرمانه
سوئدی به فارسی
فرهنگ فارسی هوشیار
بی شرمانه با پر رویی بی شرمانه باپررویی: ((این زنهای بیفکر و ملاحظه که قبل از گذشتن یک هفته چنان و قیحانه بهم پریده بودند. . . ))
فرانسوی به فارسی
فنلاندی به فارسی
بی باک , دلیر , خشن وبی احتیاط , جسور , گستاخ , متهور , باشهامت, برنجی , بی شرم , بی باک , بی پروایی نشان دادن , گستاخی کردن, (z.e.) از خود بیخود شدن , تلنگر , ضربت سبک وناگهانی , تلنگر زدن ,:گستاخ , جسور , پر رو, گستاخ , چشم سفید , پر رو, گستاخ , جسور, بی حیا , بی شرم , بی شرمانه , ننگ اور.
julkea
بی پروا , بی باک , متهور , بی باکانه , بیشرم, بی شرم , گستاخ , پررو , روباز, بی باک , دلیر , خشن وبی احتیاط , جسور , گستاخ , متهور , باشهامت, برنج مانند , برنجین , بی شرم , پررو , نابخرد , بی تدبیر , پست , فرومایه , بدل , قلب , برنگ برنج, برنجی , بی شرم , بی باک , بی پروایی نشان دادن , گستاخی کردن, (z.e.) از خود بیخود شدن , تلنگر , ضربت سبک وناگهانی , تلنگر زدن ,:گستاخ , جسور , پر رو, بی احتیاط , بی تدبیر, گستاخ , چشم سفید , پر رو, گستاخ , جسور, بی حیا , بی شرم , بی شرمانه , ننگ اور.
معادل ابجد
608